۱۳۹۵ خرداد ۲۰, پنجشنبه

ماجرای یک دیپورت؛ چه بر سر این زن نوکیش مسیحی آمد ؟

این زن نوکیش پناهجوی مسیحی می گوید؛ “وقتی چشمان افسر نیروی انتظامی در فرودگاه تهران به صلیب در گردن من افتاد، آن را با خشونت تمام کشید، کند و دور انداخت.”
«محبت نیوز» –    سرانجام پس از کشمکشهای فراوان، اداره مهاجرت سوئد “شهرزاد ساکیانی” پناهجوی نوکیش مسیحی ایرانی را که در آن کشور بازداشت کرده بود با یک اتومبیل به نروژ فرستاد .
اداره مهاجرت نروژ بلافاصله او را با دو پلیس زن و یک پلیس مرد ایرانی تبار به قصد دیپورت به ایران سوار هواپیمای خطوط هوائی قطر کردند. اما در تهران مقامات انتظامی فرودگاه مهرآباد به علت فقدان مدارک شناسائی معتبر و عدم امکان تشخیص هویت، شهرزاد را نپذیرفتند و ماموران نروژی با وجودی که تمایل به این کار نداشتند، مجبور شدند او را به اسلو برگردانند. شهرزاد در اسلو خود را از دست ماموران نروژی رها کرد و اکنون در مخفیگاهی در نقطه ای نامعلوم به سر می برد.
شهرزاد ساکیانی از محل اختفای خود با محبت نیوز تماس گرفت و شرح پر از درد و رنج ماجرای دیپورت خود را برای آژانس خبری مسیحیان ایران به تفصیل بیان داشت. او معتقد است که طی این ماجرا حقوق انسانی او به شدت نقض شده و دچار آسیب روحی و جسمی فراوانی گردیده است.
شهرزاد می گوید که پس از دیپورت از سوئد به نروژ او را به بازداشتگاهی در مجاورت فرودگاه اسلو بردند که سلولهای انفرادی داشت. در این بازداشتگاه که فقط از طریق دریچه کوچکی میشد با بیرون ارتباط گرفت به او هیچ  آب و غذا نداده و حتی داروی میگرنش را نیز به وی ندادند.
فردای آن روز به او خبر می دهند که همان روز به ایران دیپورت خواهد شد. عصر در حالی که این زن نوکیش مسیحی خون دماغ شده بود و کنترل ادرارش را از دست داده بود، توسط سه مامور مهاجرت نروژ (دو زن پلیس نروژی و یک پلیس مرد نروژی ایرانی تبار) وی را به زور و با خشونت سوار هواپیمای قطر ایرویز کردند تا از طریق دوحه به تهران ببرند.
شهرزاد در باره سوار شدنش به هواپیما گفت: “چون من خیلی ترسیده بودم و مقاومت می کردم که سوارهواپیما نشوم، ماموران من را به شدت به روی زمین میکشیدند و می زدند. در اثر این وضعیت لباسم پاره شد و از تنم خارج گردید. اما ماموران در همان حالتی که قسمت بالای بدنم فاقد پوشش بود من را به زور سوار هواپیما کردند و با لگدهای متعدد به زانوانم من را بر روی صندلی هواپیما نشاندند. وقتی من صدای اعتراضم را به این وضع در داخل هواپیما بلند کردم، دو مامور زن دستها و دهانم را گرفتند و مامور مرد ایرانی تبار با مشت زدن به گردنم مرا وادار کرد تا سرم را به زیر صندلی خم کنم تا صدایم در نیاید.
بالاخره هواپیما بعد از یک ساعت و نیم تاخیر به خاطر این ماجرا پرواز می کند. در فرودگاه دوحه به فاصله کمی ماموران نروژی شهرزاد را سوار هواپیمائی که عازم تهران بود می کنند و پرواز در ساعات اولیه بامداد فردا در تهران بر زمین می نشیند. ماموران نروژی کاپشنی به تن شهرزاد می کنند و پتویی که برای مسافران در داخل هواپیما  گذشاته شده را به شکل حجاب دور سر او می پیچند و او را بازهم به زور از هواپیما پیاده می کنند.
شهرزاد درباره ماجراهائی که در تهران بر او گذشت حکایت می کند که او را در فرودگاه تهران به اطاقی پر از ماموران نیروی انتظامی بردند. در آنجا پلیس مهاجرت نروژی ایرانی تبار که خود را (فرهاد) معرفی می کرد پاکتی حاوی نامه و مدارک دیپورت را به یک افسر نیروی انتظامی تحویل داد. افسر نیروی انتظامی که ریش بلندی هم داشت از او پرسیده بود که آیا او شهرزاد ساکیانی است؟ ولی با سکوت شهرزاد و جواب سربالایش روبر شده بود. از اینجا بود که تلاش فرهاد پلیس نروژی ایرانی تبار  با شدت تمام شروع شد که ماموران ایرانی را وادار به پذیرش شهرزاد بکند.
شهرزاد می گوید: فرهاد پلیس نروژی ایرانی تبار به من می گفت که اگر هویتت را قبول نکنی و مانع پذیرفته شدنت بشوی تو را بیچاره می کنم. وی مرتب اظهار می کرد که هیچ پناهنده و پناهجوئی در مقابل او تاب مقاومت ندارد. او تهدید می کرد که از موضوع درخواست پناهندگی و اظهارات من علیه جمهوری اسلامی در اداره مهاجرت نروژ خبر دارد و اگر با او همکاری نکنم همه آنها را به اطلاع ماموران جمهوری اسلامی می رساند.
شهرزاد اضافه کرد: تلاشهای بسیار پلیس مرد نروژی ایرانی تبار که مرتب با ماموران نیروی انتظامی صحبتهای درگوشی می کرد باعث شده بود تا ماموران نیروی انتظامی تهران نیز نسبت به من رفتار بد و ناشایستی پیش بگیرند. تا جائی که وقتی یکی از افسران ریش بلند نیروی انتظامی چشمش به صلیبی که من در گردن داشتم افتاد، آن را با خشونت تمام کشید، کند و دور انداخت. شدت عمل او به حدی بود که جای کشیدن زنجیر پاره شده که صلیب به آن آویزان بود همچنان بعد از چند روز بر روی گردنم باقی مانده است. در این وضعیت پلیس نروژی که شاهد این رفتارهای وحشیانه بود نه تنها دفاعی از من نمیکرد بلکه لبخند میزد و خوشحال نیز به نظر می رسید.
در پایان، تلاشهای پلیس نروژی برای تحویل شهرزاد در تهران ناکام ماند و ماموران نیروی انتظامی می گویند که با این مدارک حاضر به تحویل گرفتن او نیستند و فقط در صورتی وی را تحویل می گیرند که از یکی از سفارتخانه های جمهوری اسلامی در خارج کشور برای او “مدرک سفر” صادر شود. در نتیجه ماموران پلیس مهاجرت نروژ مجبور شدند که دوباره شهرزاد را با خود به مقصد دوحه سوار هواپیما کنند. در پایتخت قطر فرهاد پلیس نروژی بازهم تلاش می کند که از سفارت ایران در قطر چنین مدرکی را تهیه کند که آنجا هم به علت همکاری نکردن شهرزاد موفق نمی شود. بعد هم به فکر می افتد که شهرزاد را به کشور دیگری ببرد و چنین درخواستی بکند. اما در نهایت پلیس نروژی او را به اسلو بر می گردانند و پلیس ایرانی تبار او را تهدید می کند که هرطور شده از یکی از سفارتخانه های ایران در اروپا مدارک لازم برای پذیرفته شدن او توسط جمهوری اسلامی در تهران را فراهم خواهد کرد.
شهرزاد ساکیانی به دلیل ترس از عملی شدن این تهدید پس از آنکه تحویل کمپ ی در اسلو می شود در یک موقعیت استثنائی می گریزد و در نقطه ای نامعلوم پنهان می شود. او اکنون خواهان رسیدگی سازمانهای حقوق بشر به این رفتار ناهنجار و غیر انسانی با خود می باشد. او همچنین از همه خواهران و برادران مسیحی خود در ایران و جهان می خواهد که با دعای خود از او و همسرش پشتیبانی کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر